پنجشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۸

چطوری میفهمی که الان سال 2009


چطوری میفهمی که الان در سال 2009 هستی؟

1 - یهو نگاه میکنی می بینی خانوادت که 3 نفر بیشتر نیستن 5 خط موبایل دارن !
2 - واسه همکارت ایمیل میفرستی،در حالیکه میز بغل دستی تو نشسته !
3 - رابطت با اقوام و دوستانی که ایمیل ندارن کمتر و کمتر میشه تا به حد صفر برسه!
4 - ماشینت رو جلوی در خونه پارک میکنی بعدش با موبایلت زنگ میزنی خونه که بیان کمک چیزایی رو که خریدی ببرن داخل !
5 - هر آگهی تلویزیونی یه آدرس اینترنتی هم داره !
6 - وقتی خونه رو بدون موبایلت ترک میکنی ، استرس همه وجودت رو میگیره و با سرعت برميگردی که موبايلت رو برداری...، بدون توجه به اینکه 20-30 سال از عمرت رو بدون موبایل گذروندی !!!
8 - صبحها قبل از خوردن صبحونه اولین کاری که میکنی سر زدن به اینترنت و چک کردن ایمیلهات !
9 - الان در حالیکه این ایمیل رو میخونی، سرت رو تکون میدی و لبخند میزنی !
10 - اینقدر سرگرم خوندن این ایمیل بودی که حتی متوجه نشدی این لیست شماره 7 نداره !
11 - الان دوباره برگشتی بالا که چک کنی شماره 7 رو داشته یا نه !
12 - من مطمئنم که اگه دوباره برگردی بالا حتماً شماره 7 رو پیداش میکنی،بخاطر اینکه خوب بهش توجه نکردی !!
13 - دوباره برمیگردی بالا ولی شماره 7 رو پیدا نمیکنی...، خوب من شوخی کردم ولی نشون میده که تو به خودت هم اعتماد نداری و هرچی بقیه میگن باور میکنی.
14 - مطمئنم اگر این ایمیل رو ادامه بدم میخواین این یه ذره موی من رو تک تک بکنید و قیچی کنید !!!
پس ...

.....

....

....

..

.

سال 2009 یا همون 88 خودمون خوش بگذره !!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۸


حضورت مثل یه رویاس

که تو شبهام پیدا شد

از این دلهره میفهمم،

که راهت سمت من واشد ..

یه جوری عاشقم انگار،

تو بی همتایی از خوبی

چه حسی داری از اینکه،

میون قلبم آشوبی..؟!

لبات و گرم می بوسم

دلم بیتاب میلرزه،

تمومه حسم از عشقت

تو اون ثانیه، بی مرزه..

تا از دستات وا میشم،

همش دلشوره میگیرم

یه روز آخر تو آغوشت ،

اگه قسمت شه میمیرم..

همیشه از تو میفهمم

خدا با من چقد خوبه

از اینکه عشق تو یک عمر

داره تو سینه میکوبه...

جمعه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۸

به مناسبت روز معلم - پيشاپيش


دیروز میگفتم :

مشقهایم را خط بزن … مرا مزن

روی تخته خط بکش … گوشم را مکش

مهر را در دلم جاری بکن … جریمه مکن

هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر

اما کنون ..

مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر
مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۸

حرفهايي براي بهتر زيستن


به خاطر داشته باش که عشقهای سترگ ودستاوردهای عظیم، به خطر کردنها و ریسکهای بزرگ محتاجند.
وقتی چیزی را از دست دادی، درس گرفتن از آن را از دست نده.
این سه میم را همواره دنبال کن.
محبت و احترام به خود را .
محبت به همگان را .
مسئولیت پذیری در برابر کارهایی که کرده ای .
به خاطر داشته باش دست نیافتن به آنچه می جویی گاه یک شانس بزرگ است.
اگر می خواهی قواعد بازی را عوض کنی اول قواعد را بیاموز.
به خاطر یک مشاجرۀ کوچک، ارتباطی بزرگ را از دست نده.
وقتی دانستی که خطایی مرتکب شده ای، گامهایی را پیاپی برای رفع آن خطا بردار.
بخشی از هر روز خود را به تنهایی گذران.
چشمان خود را نسبت به تغییرات بگشا ، اما ارزشهای خود را به سادگی در برابر آنها وا مده.
به خاطر داشته باش گاه سکوت بهترین پاسخ است.
شرافتمندانه بزی؛ که هر گاه بیشتر عمر کردی، با یادآوری زندگی خویش دوباره شادی را تجربه کنی....
زیرساخت زندگی شما، وجود جوی از محبت و عشق در محیط خانه و خانواده است.
در مواقعی که با محبوب خویش ماجرا می کنی و از او گلایه داری، تنها به موضوعات کنونی بپرداز و سراغی از گلایه های قدیم نگیر.
دانش خود را با دیگران در میان گذار... این تنها راه جاودانگی است.
با دنیا و زندگی زمینی بر سر مهر باش.
سالی یک بار جایی برو که تا کنون هرگز نرفته ای.
بدان که بهترین ارتباط آن است که عشق شما به هم، از نیاز شما به هم سبقت گیرد.
وقتی می خواهی موفقیت خود را ارزیابی کنی، ببین چه را از دست داده ای که چنین را به دست آورده ای.
در عشق و آشپزی، جسورانه دل را به دریا بزن.

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۸

اگر دوباره متولد مي شدم



دوستانم را براي صرف غذا به خانه دعوت مي كردم حتي اگر فرش خانه ام كثيف و لكه دار بود و يا كاناپه ام ساييده و فرسوده شده بود.
ازسالن پذيرايي ام استفاده مي كردم و اگر كسي مي خواست كه آتش شومينه را روشن كند نگران كثيفي خانه ام نمي شدم.
پاي صحبت هاي پدر بزرگم مي نشستم تا خاطرات جواني اش را برايم تعريف كند و در يك شب زيباي تابستاني پنجره هاي اتاق را نمي بستم . شمع هايي كه به شكل گل رز هستند و مدتها بر روي ميز جا خوش كرده اند را روشن مي كردم و به نور زيباي آنها خيره مي شدم.
اگر اميد نداشته باشي نمي تواني آنچه را كه وراي اميد است را ببيني.
با فرزندانم بر روي چمن مي نشستم بدون آنكه نگران لكه هاي سبزي شوم كه بر روي لباس شان نقش مي بندند.
با تماشاي تلويزيون كمتر اشك مي ريختم و قهقهه خنده سر مي دادم و با ديدن زندگي بيشتر مي خنديدم.
هر وقت كه احساس كسالت مي كردم در رختخواب مي ماندم و از اينكه آن روز را كار نكردم فكر نمي كردم كه دنيا به آخر رسيده است.
وقتي كه فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش مي كشيدند هرگز به آنها نمي گفتم : بسه ديگه حالا برو پيش از غذا خوردن دستهايت را بشور ، بلكه به آنها مي گفتم دوستتان دارم.
به جاي آنكه بي صبرانه در انتظار پايان نه ماه بارداري بمانم هر لحظه از اين دوران را لذت مي بردم چرا كه شانس اين را داشته ام كه بهترين موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمايش بگذارم.
اما اگر شانس يك زندگي دوباره به من داده مي شد هر دقيقه آن را متوقف مي كردم ، آن را به دقت مي ديدم ، به آن حيات مي دادم و هرگز آن را پس نمي دادم.


يادي از شل سيلور استاين


وقتی بزرگ شدم،
میخواهم هرکسی باشم
به جز یک پدر بد اخلاق،
یک راننده اتوبوس بی حوصله،
یک آدم عصبانی،
یا یک آدم ناامید که با همه دعوا دارد،
و یا آدم گنده ای که بیهوده باد توی دماغ می اندازد،
خب مثل اینکه دیگر آدمی نمانده...
پس بهتر است فعلاً بزرگ نشوم،
تا ببینم بعد چه می شود!

یکشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۸

غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو



غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
روزای خوب برای تو ٬ شبای بد برای من
بیستای قرمزمال ِ تو ٬ نمره ی رد برای من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
نُتای رنگی مال ِ تو ٬ شعرغم انگیزمال ِ من
بهارو عطرش مال ِ تو ٬ برگای پاییز مال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
گلای قرمزمال ِ تو ٬ گلای پرپر مال ِ من
قصّه ی اوّل مال ِ تو ٬ حرفای آخرمال ِ من
شوق سفر برای تو ٬ دردِ سفر برای من
رسیدناش برای تو ٬ فکرخطربرای من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
لذتِ خنده مال ِ تو ٬ بارون ِ گریه مال ِ من
صدآفرینا مال ِ تو ٬ حرفِ گِلایه مال ِ من
آتیش عشقم مال ِ تو ٬ کتابِ سوختن مال ِ من
عُمرِزیاد تو فال ِ تو ٬ رنج زیاد تو فال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
قصرِ طلایی مال ِ تو ٬ موندن و ساختن مال ِ من
همیشه بُردن مال ِ تو ٬ همیشه باختن مال ِ من
خاطره ی خوش مال ِ تو ٬ تلخی رفتن مال ِ من
نازواَداها مال ِ تو ٬ چشای روشن مال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
خوابای رنگی مال ِ تو ٬ خوابِ پریشون مال ِ من
ذوق ِ رهایی مال ِ تو ٬ رنجای زندون مال ِ من
روزای زیبا مال ِ تو ٬ جمعه ی دلگیرمال ِ من
قِسمتای خوش مال ِ تو ٬ غمای تقدیرمال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
زندگی من مال ِ تو ٬ خستگی تو مال ِ من
هرچی که داشتم مال ِ تو ٬ تا ردشی ازخیال ِ من
ستاره بارون مال ِ تو ٬ اشکِ شبونه مال ِ من
نازو کرشمه مال ِ تو ٬ اخم و بهونه مال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
هرچی ترانَس مال ِ تو ٬ برق ِ نگاهت مال ِ من
تمام دنیارو می دم ٬ صورتِ ماهت مال ِ من
خورشید ومهتاب مال ِ تو ٬ شبای تاریک مال ِ من
خونه ی ابرا مال ِ تو ٬ جاده ی باریک مال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
بَرنده بودن مال ِ تو ٬ آخرِ بازی مال ِ من
ترانه هام فدای تو ٬ هرچی می سازی مال ِ من
سوارِ دورِ قصّه هام ٬ تو مال ِ من ٬ من مال ِ تو
دیوونه ی نگات شدم ٬ من تورو کم دارم نرو
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو


جمعه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۸

پروردگارا...

ياري ام ده تاچنان خوش خوي باشم كه بامردمان درآميزم
اماهمتم راچنان بلندكن تابه هر خسي درنياويزم.
باكاستي هائي كه درمن است به سرزنش ديگران نپردازم
ودرپذيرفتن عذراين وآن كوتاهي نورزم.
دستگيرم شوكه به درگاهت آنگونه كه بايدزبان تقصير ندارم
كه بسياربي سامانم.مگرتو به راهم خواني
وبدپريشانم مگر تو قرار به جانم بازآوري.
پس مراسخاوتي عطاكن كه مهر ازكيسه بردارم وبرزبان بگذارم
وقفل ازدل برگيرم وبرجوشش خشم بربندم.


دلتنگي

چه انديشه غريبی است اين انديشه ها
وقتی به تو مي انديشم دلم برای خودم تنگ ميشود.
در آن تنهايی که ياد و خاطره تو بندی می شود بر تارو پود ذهنم.
چه خوش است انديشيدن به تو و نوشتن از تمام آن لحظات غمبار بی تو بودن.
دلتنگی،دلتنگی،دلتنگی
آدم دلتنگ که می شود چه فکرهاکه نميکند.
چه انديشه ها که در خيال خود ندارد.
وچه روياها که گاه خنده را طرحی ميکند برلبان وگاه غم را بغضی ميکند شکسته در گلو تا در پی بهانه اين اشکی شود جاری بر گونه ها.
چه غريبند اين لحظات.
نمی دانم كه غنيمت شمارمش يا بر تمام اين انديشه های از هم گسيخته و لغزيده در ذهن انديشه های ديگری يابم كه چه بايد بكنم.
راستی من چه كاری بايد بكنم.
نمی دانم،نمی دانم، نمی دانم
ای كاش تو بدانی.
از تو نوشتن قشنگ است وقشنگ يعنی دوست داشتن.
يعنی در نگاه معصوم تو خيره شدن.
يعنی فهميدن تمام آن نگفته هايت كه در سينه خود محرم راز داری ونمی دانم چرا هيچوقت از آن رازها با من فاش نمی گوئی.
وكاش بشود كه تو همه آنها را به من بگوئی و من در اتاقی تاريك روشن روبه مهتاب نشينم و رد نگاهت را كه غمبار حرف ها می گويد و نميگويد تا آن دورهای دورذهن به جستجو نشينم و در بحر تفكرات زانوی غم به آغوش كشم.
نه نمی توانم بنوسم هر چند كه بايد از خيلی چيزها بنويسم و شايد تو بعدها برايم خيلی چيزها بگويی.
ولی حالا نمی دانم كه چه خواهد شد.
هر چه كه هست بيا شريك شبنم ساده زندگی باشيم؟!
به خود دروغ نگوييم وبه هم.
بگذاريم كه انديشه های سبز پيچكی شود بر ذهن.
وبگذاريم كه خيال فاصله های جدايی افتاده را طی كند
و حس كنيم آنچه را كه دوست داريم.
زمان آن نيست كه هر چه دلم می خواهد بگويم.
اما
اگر باران ببارد
چتری خواهم شد برای تو ...
با سلام به همه
اينجا اقامت گزيدم تا شايد با تكيه بر سايت محبوبم -گوگل- مشكلات ميزباني براي هميشه حل گردد....

-----------به رسم هميشگي---------------

وقتي تو نيستي ،

نه هست هاي ما چونان که بايدند ،

نه بايدها ...

مثل هميشه ، آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض مي خورم ،

عمري است لبخندهاي لاغر خود را ، در دل ذخيره مي کنم ،

باشد براي روز مبادا

اما در صفحه هاي تقويم ، روزي به نام روز مبادا نيست ...

آن روز هر چه باشد ...روزي شبيه ديروز،روزي شبيه فرداست،

روزي درست مثل همين روزهاي ماست ...

اما کسي چه مي داند ... شايد امروز نيز ، روز مبادا باشد

وقتي تو نيستي ، نه هست هاي ما چونان که بايدند

نه بايدها ...

هر روز بي تو روز مباداست ...

آئينه ها در چشم ما چه جاذبه اي دارند ، ....

آيينه ها که دعوت ديدارند

ديدارهاي کوتاه از پشت هفت ديوار ...

ديوارهاي صاف ، ...

ديوارهاي شيشه اي شفاف ،

ديوارهاي تو ... ديوارهاي من ،

ديوارهاي فاصله بسيارند

حال ديوارهاي تو همه آيينه اند ....

آيينه هاي من همه ديوارند ...